می توانم بنویسم


دختر تنها

سکوت در شبهای تنهای.....و دل تنگی در دیاره غربت.....خدایا گناهم چیست؟؟؟

سنگین ترین سکوت های شبانه ام را

در اولین شب پاییزی خواهم شکست

تا عاشقانه تر نجوا کنم:

روزی به تو خواهم گفت

روزی به تو خواهم گفت ازغربتم روزی که با ریزش برگها خزان زندگی من آغاز شد،آن روز که آفتاب گردان وجودم به سوی خورشید دلت را آرزو می کرد .
آن روز که ابرهای سیاه وسفید سراسرآسمان چشمانم را فرا گرفته بود وباران غم ازگوشه ی آن به کویر سرد گونه هایم فرو ریخت .

صدایت آرام بود
نمی دانم میان كدامین تلاطم اسیر گشتم !!
فكر می كنی زمان عاشقی فرا رسیده باشد ؟!
خش خش برگها لالایی رفتنت شد
سكوت را در كدامین پستو پنهان كردی ؟
من از هجوم آرام صدایت
به ارتفاغ پست نیستی های مردد هجرت كردم ...
....
بخوان طراوت مطلق...
ببین
برای عاشقانه های دوباره چه زود پیر گشته ام ...




اكنون می توانم مثل دختركی هفت ساله بنویسم : آب
و غرق شوم بی آنكه دست و پایی بزنم
می توانم بنویسم : باد
و پرواز كنم بی آنكه هراسی از سقوط داشته باشم .
می توانم بنویسم : درخت
و سبز شوم بدون هیچ درنگی .
می توانم تو را بنویسم
و بعد به آرامی ببوسمت بی آنكه كسی ببیند .
می توام بنویسم :‌مرگ
و بمیرم !
به همین سادگی .آن روزهمه چیزرا در یک نگاه به تو خواهم گفت،تا آن گاه که سیلاب اشک هایمان یکی گردد دوستت دارم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 21 دی 1388برچسب:,ساعت 12:50 AM توسط |||GHAZALEH|||| |


Power By: LoxBlog.Com